حال و هوای سال نوی من

17/03/2010

بالاخره حس خونه تکونی ما هم اومد . آخه ما بصورت خانوادگی ، حسی کار می کنیم . نتیجه اینکه دیشب تا ساعت سه داشتیم پرده ها رو می شستیم ، تخت ها رو جابجا می کردیم ، کابینت ها رو میریختیم بیرون و با کف می شستیم و … . این پروسه احتمالاً تا شب عید ادامه خواهد داشت .

دیروز توی شرکتمون سفره هفت سین پهن کردیم و عید رو چند روز زودتر به شرکت اوردیم . سفره با زمینۀ قرمز سیر و یه ماهی قرمز که دچار دیپ دپرشن شده !

این دَم عیدی داریم ساختمون رو دچار تحولات اساسی می کنیم ؛ مثلاً رنگ کردن در ورودی پارکینگ و راهروها . در ورودی تا چند روز بعد از ماجرای انتخابات ، سبز خوشرنگ بود . بعد از اون ماجرا ، همسایه ها گفتن باید عوض بشه و نخودی رنگ شد . ما به عنوان مدیر ساختمون ، تأکید کردیم که باید به رنگ اولیه برگرده . کلی رنگ سبز امتحان کردیم . تیره ، روشن ، لجنی ، سیّدی ، چمنی … تا اینکه دیشب ساعت دو و نیم ، یکی از همسایه ها زنگ خونه رو زد و گفت که رنگکار عزیزمون ، در پارکینگ رو سیاه و طلایی رنگ زده !!! میگه این رنگ توی بورسه !!

هنوز حتی یه دونه سنجد هم برای سفره نخریدم . لباس نخریدم . اصلاً هیچی نخریدم . مردم بازار رو قرق کردن . نمیشه راه رفت توی شهر بس که شلوغ و سرسام آوره . خودم مشکلی ندارم ولی خواهر دوست داشتنی از جاهای شلوغ بدش میاد . همراهیم نمی کنه توی این شرایط .

نمی دونم دقیقاً از چه تاریخی پدر و مادرم تصمیم گرفتن که سفره هفتسین و خرید وسایلش و چیدنش رو کلاً به عهدۀ من و خواهر دوست داشتنی بذارن . از کی خودشون رو کنار کشیدن و فقط نظاره می کنن ؟ یعنی من هم روزی چیدن سفره رو واگذار می کنم ؟

مامان یه عروسک گربه داره که موهاش ، موی واقعی گربه ست . خیلی نرم و دوست داشتنیه . حدوداً سی و شش ساله که عضوی از خانوادۀ ما ست . احتمالاً امسال به جای ببر ازش استفاده کنیم برای سفره . آخه هرچی باشه ، از خانوادۀ گربه سانانه .

دعا می کنم که در سال جدید ، همکار صندلی کناری ، اینقدر به مانیتورم خیره نشه . احتمالاً تمام پست هایی رو که تا حالا نوشتم ، از حفظه . (الآن هم این رو نوشتم که ببینه !)

هر سال یه رنگ برای لباس خانومها مد میشه . از هر کس می پرسم رنگ سال آینده چیه ، یه جوابی می ده «طلایی ، نقره ای ، طوسی و صورتی ، زرد ، بنفش ، یه قرمز خاص» ! دیگه یهو بگین کل رنگ ها مد شدن .

این روزها دیگه کسی به نتیجۀ انتخابات و آدمی که انتخاب شده و اخبار و رادیو و گرونی و تورم و سقوط هواپیما و حوادث دانشگاه و اینجور چیزها اهمیت نمی ده و بهشون فکر نمی کنه . تمام کشور دارن با هم همفکری می کنن که آیا «ماهی قرمز رو باید بذاریم روی سفره ؟»

توی شرکتمون ، همۀ خانم ها رنگی شدن . مدل مو و ابروشون عوض شده ، رنگ موشون شده رنگ سال یعنی ترکیب خاصی از زیتونی . این تغییر رنگ آخرسال همیشه برام جالب بوده . من ، هنوز نرفتم آرایشگاه . بدی ش اینه که باید بذاری آخرین ساعت های سال بری که دچار تبعات بعدیش نشی . وقتی میری آرایشگاه ، میبینی که همه زیر رنگ و مش نشستن . هر کسی روی سرش یه کلاه لاستیکی گذاشته واسه رنگ مو . منظرۀ جالبیه .

واقعاً بین امروز و چهارشنبۀ هفتۀ دیگه ، تفاوت خاصی نیست فقط اینکه هشتاد و هشت به هشتاد و نه تبدیل می شه . همین . این بی تفاوتی فقط روی کاغذه . اختلاف واقعی توی حس و دلمونه ؛ بین تمام تصمیمهای جدید که شب عید می یگریم ؛ آرزوهایی که لحظۀ سال تحویل از دلمون می گذره ؛ اینهمه جانفشانی برای خونه تکونی و تحمل کمر درد و جابجایی اسباب سنگین و خریدهای باعجله .

اینهمه تکاپو ، بهم ریختن خونه ، خریدهای هول هولی و با عجله ، آرایشگاه با اون وضعیت … همه رو دوست دارم . زندگی همینه دیگه .

ماهی قرمز

10 پاسخ to “حال و هوای سال نوی من”

  1. مريم said

    خيلي سرت شلوغه………… سال خوبي داشته باشي… تعطيلاتم خوش بگذره

  2. مسعود said

    واقعا تفاوت فقط توی آرزویی که برای سال جدید می کنیم، خوب چرا این متفاوت بودن رو از همین الان شروع نکنیم؟ چرا از همین الان تصمیم های خوب نگیریم؟ چرا هی بگیم فردا؟ اولش بعد از سال نو، بعدش از فردای سال نو، بعدش اصلا بعد از تعطیلات… بعداز اول اردیبهشت…
    بی خیال… با همه این تفاسیر ماهی قرمز رو چی کار کنیم؟

    • منظورم تفاوت این روزهای آخر سال با روزهای ابتدایی سال آینده ست .
      ماهی رو که من هرچی سعی کردم نشد حذف کنیم از سفره . مامانم گفت ماهی نماد زندگیه و دوست داره و باید روی سفره باشه . ما هم گفتیم چشم .

  3. مینا said

    ولی کیمیا من خیلی حس عید ندارم . تمام مدت تو فکر همون چیزهایی هستم که گفتی این روزها کسی بهشون فکر نمیکنه . اونهایی که کشته شدن و با تو زندان هستن بخاطر ما بوده و آزادی ما . فکرکن الان خانواده اونها چه حالی دارن ؟
    نمیدونم چرا ولی هیایوی مردم رو درک نمیکنم . فقط امیدوارم که سال 89 از همه لحاظ متفاوت بشه و یک تحولی بوجود بیاد .

  4. مینا said

    آخه نمیشد که این لباس و وسایلت رو قبل از این شلوغی ها میخریدی ؟
    نمیدونم این خونه شما مگه کاخ سعدآباده که تمیز کردنش تموم نشد ؟ یه هفته میشه که کشتی منو با این تمیز کاری !!!
    فقط حال و هوای هفت سین چیدن دارم . عاشق این کارم . هفت سین امسالتون چه رنگه ؟ من که مثل همیشه قرمز . قرمز رنگ زندگیه و. آدم دلش حال میاد .
    میگم اون همکار کناری اگه مثل من چشماش ضیف بشه راحت میشی ها . یادش بده که نباید وارد حریم خصوصی آدمها شد .

    • ببین . وقتی امروز 26 اسفنده و من هنوز سرکارم ، کی باید وقت می کردم برم بخرم ؟!
      خونۀ ما … از کاخ سعدآباد هم بدتره تمیزکردنش . چهار نفر با چهار تا زندگی و چهار گروه اسباب .
      RED IS SO … 😉 سفرۀ ما امسال رنگارنگه . از تک رنگ خسته شدم . در ضمن ،اون رنگی که رنگ زندگیه ، زرده !
      اون همکار کناری ، متأسفانه چشماش شدیداً تیزبینه (منظورم همکار سمت راسمته ها) . حریم خصوصی ؟ این حرفا به خرجش نمیره

  5. سال خوبی داشته باشید….شادو سلامت….با آرامش

برای اردیبهشت پاسخی بگذارید لغو پاسخ