این روزهاي سبز ِ اهواز را دوست دارم
11/06/2009
چه بگويم از اين شبهاي سبز ِ آكنده از شور و شادي و اميد ِ اهواز كه حتي مرا با وجود كوهي از درسها ، به خيابان ها كشانده . گويي هيچ چيز حتي بهترين خبرها ، نخواهد توانست جايگزين لذت ناشي از مشاهده ي چهره هاي خندان مردم شود . همه بر اين باورند كه اين چند روز را خداوند به آنها هديه داده تا عقده هاي ۴ساله شان سربگشايد و در قالب شعار و بزم و طرب نمود يابد . همه ي مردم ، يك زبان ، اشعار في البداهه اي را فرياد مي زنند كه وزن و قافيه در آنها مطرح نيست ؛ همين كه «سبز» در آن جايي داشته باشد ، كفايت مي كند . هر شيئ ِ سبز رنگي كه در مخيله بگنجد ، از سر تا پاي مردم ، آويخته است ، از برگ درختان گرفته تا قوطي سبز خالي ماء الشعير تا روبان هاي سبز … هر چيزي…حتي جاي جاي خيابان ها ، دست در گردن نيروهاي انتظامي دارند به واسطه ي رنگ سبز لباسشان و چه نيكوست سكوت و لبخندهاي اين كاركنان سبزپوش .
گمان نمی کنم کسی چنین روزهایی از اهواز را در ذهن خود به یاد داشته باشد . نتیجه هر چه که می خواهد باشد ، باشد … مهم اين بي قيدي ِ شيرين است كه ديرپايي ندارد و بايد و مي توان از آن بهره جست ؛ چرا كه مردم بالاخره توانستند اينچنين آزادي در بيان و اعمال را حتي براي مدت زماني اندك ، تجربه كنند و مزه ي آن را بچشند … شايد كه تا سال هاي سال ، اين تجربه برايشان تكرار نشود .
پی نوشت : در اين ميان توانستم عكسهاي فراواني بگيرم . وجه اشتراك تمامي عكسها ، چهره هاي شاد و نشان پیروزی ست که با دستان خود به سمت دوربین نشانه رفته اند .
به امید شنبه…به امید شنبه
shanbe hame baham baraye jashne piroozi be khiaban haye in shahre ashbah miaymfathe bagh be omide piroozie moosavi va ma
shanbe too kp mibinametoon